مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان سمنان

  • فهرست مطالب 
  • فهرست مطالب 
  • ورود 

سخنان برگزيده

11 شهریور 1392 توسط صابریان

امام صادق عليه السلام :

الغِيبَةُ أن تَقولَ في أخيكَ ما سَتَرهُ اللَّهُ عَلَيهِ

غيبت آن است كه درباره برادرت چيزي بگويي كه خداوند آن را پنهان كرده است

ميزان الحكمه ، ح 15510 .

امام صادق عليه السلام :

لايَتِمُّ المَعروفُ إلاّ بِثَلاثٍ : تَعجيلِهِ و تَصغيرِهِ و تَستيرِهِ

كار نيك تمام نمي شود مگر به سه چيز : شتاب در انجام دادن ، كوچك شمردن و پنهان داشتن آن

خصائص الائمه ، ص 100 .

امام صادق عليه السلام :

أروَحُ الرُّوحِ اليَأسُ عَنِ النّاسِ

خوش ترين آسايش ، نوميدي از مردم است

مشكاة الأنوار ، ص 324 .

امام صادق عليه السلام :

صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحِسابَ يَومَ القيامَةِ

صله رحم حساب را در روز قيامت آسان مي كند

بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 210 .

امام صادق عليه السلام :

مَن يَثِقَ بِاللَّهِ يَكفِهِ ما أهَمَّهُ مِن أمرِ دُنياهُ و آخِرَتِهِ

هر كه به خدا اعتماد كند ، خداوند كارهاي دنيا و آخرتش را ، كه او را بي قرار كرده اند، كفايت مي كند

تحف العقول ، ص 304 .

امام صادق عليه السلام :

إعمَلِ اليَومَ فِي الدُّنيا بِما تَرجُو بِهِ الفَوزَ فِي الآخِرَةِ

امروز در دنيا كاري كن كه به وسيله آن اميد رستگاري در آخرت داري

تحف العقول ، ص 306 .

امام صادق عليه السلام :

مَن عَيَّرَ مُؤمِناً بِذَنبٍ لَم يَمُت حَتّي يَرتَكِبَهُ

هر كس مؤمني را بر انجام دادن گناهي سرزنش كند ، نمي ميرد تا آن كه خود آن گناه را مرتكب شود

الكافي ، ج 2 ، ص 356 .

امام صادق عليه السلام :

ضَمِنتُ لِمَنِ اقتَصَدَ أن لايَفتَقِرَ

من ضمانت مي كنم كه هر كه ميانه روي پيشه كند ، فقير نشود

الخصال ، ص 9 .

امام صادق عليه السلام :

إعرِفُوا مَنازِلَ النّاسِ عَلي قَدرِ رِوايَتِهِم عَنّا

منزلت مردم را به اندازه نقل حديث شان از ما بشناسيد

الكافي ، ج 1 ، ص 50 .

امام صادق عليه السلام :

بَرُّوا آبائكُم يَبَرَّكُم أبنائُكُم

به پدرانتان نيكي كنيد تا فرزندانتان به شما نيكي كنند

تحف العقول ، ص 359 .

 1 نظر

ده ويژگي اخلاقي امام مجتبي‏ علیه‏ السلام

01 مرداد 1392 توسط صابریان

اخلاق، دستمايه سترگ هدايت است. زندگي كوتاه دنيا در پرتو آموزه هاي اخلاقي، خود بهشتي برين مي شود. انسان براي رسيدن به رشد، كمال و بالندگي اخلاقي به شناخت نياز دارد. شناخت، گاه از راه تحصيل معارف اخلاقي و گاهي از راه شناخت نمونه هاي عملي و به تعبير ديگر، الگوهاي اخلاقي ايجاد مي شود.

قرآن، حديث و سيره معصومان علیهم السلام برترين منابع شناخت معارف اسلام اند. پيشوايان پاك دين علیهم السلام به دليل بهره مندي از ويژگي عصمت و دوري از عصيان و اشتباه، برترين مربيان اخلاق براي انسان، به ويژه براي دوستداران و پيروان خود به شمار مي روند.

ايشان، بهترين الگوي اخلاقي به دور از هر گونه كژي براي انسان اند. نوشتار حاضر، رهاوردي است از بررسي 12 ويژگي اخلاقي امام مجتبي علیه السلامكه در آستانه ولادت آن امام همام به خوانندگان گرامي تقديم مي شود.

1. عبادت
امام صادق علیه السلام در بيان حال معنوي ايشان مي فرمود: امام مجتبي علیه السلام عابدترين مردم زمان خود بود. بسيار حج به صورت پياده و گاه با پاي برهنه به جاي مي آورد. هميشه او را در حال گفتن ذكر مي ديدند و هر گاه آيه يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» را مي شنيد، پاسخ مي گفت: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْك» (خداوند! گوش به فرمان توام.) (1)
آن امام همواره در قنوت نمازش، بسيار دعا مي كرد و خدا را اين گونه مي خواند: اي پناهگاه درماندگان! فهمها در درك تو حيران و دانشها در برابر تو ناتوان و نارساست. تو پروردگار زنده و قيّومي كه جاودانه است. تو خود مي بيني آنچه را كه مي داني و در آن كار، دانا و بردبار هستي. تو بر آشكار ساختن هر پنهان، قدرت داري و مي تواني از انجام هر كاري جلوگيري كني؛ بدون آنكه در تنگنا واقع شوي. بازگشت همه چيز به سوي توست؛ همان سان كه آغاز آن از خواست تو سرچشمه مي گيرد. تو آگاهي از آنچه در سينه ها پنهان مي دارند. آنچه را خواسته اي اجرا شده است. آنچه را در خزانه غيب خودت بوده بر عقلها واداشته اي تا هر كه نابود شود، از روي دليل آن كار نابود شود و هر كه زنده شود، از روي دليل زنده شود. به راستي كه تو شنوا و دانايي و يكتا و بينايي.
بارخدايا! تو خود مي داني كه من از تلاش خود فروگذار نكرده ام تا هنگامي كه برش تيغم از ميان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پيروي كردم (صبر كردم) تا جلوي اين دشمن سركش و ريختن خون شيعيان را بگيرم تا اينكه حفظ كردم آنچه را اولياي من حفظ كردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهي رفتم كه مي خواستند و هيچ نگفتم تا ياري تو فرا برسد كه تو تنها ياور حق و بهترين پشتيبان آن هستي؛ گرچه اين ياري تأخير افتد و نابود شدن دشمن اندكي به درازا كشد.» (2)

2. ترس از خدا
هرگاه امام مجتبي علیه السلام وضو مي گرفت، تمام بدنش از ترس خدا مي لرزيد و رنگ چهره اش زرد مي شد. وقتي از او در اين باره مي پرسيدند، مي فرمود: بنده خدا بايد وقتي براي بندگي به درگاه او، آماده مي شود، از ترس او رنگش تغيير كند و اعضايش بلرزد.» (3)
هرگاه براي نماز به مسجد مي رفت، كنار در مي ايستاد و اين گونه زمزمه مي كرد: إِلَهِي ضَيْفُكَ بِبَابِكَ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِي ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدِي بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيم؛(4) خدايا! مهمانت به درگاهت آمده است. اي نيكوكردار! بدكار به نزد تو آمده است. پس از زشتي و گناهي كه نزد من است به زيبايي آنچه نزد توست، درگذر؛ اي بخشاينده!»
امام صادق علیه السلام فرمود: كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْمَوْتَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْقَبْرَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْعَرْضَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً يُغْشَى عَلَيْهِ مِنْهَا وَ كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِيمِ وَ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النَّار؛(5) وقتي (امام حسن علیه السلام) به ياد مرگ مي افتاد مي گريست. هرگاه به ياد قبر مي افتاد، گريه مي كرد. وقتي به ياد قيامت مي افتاد، ناله مي كرد، هرگاه به ياد گذشتن از [پل] صراط مي افتاد، مي گريست. هرگاه به ياد عرضه اعمال بر خداوند مي افتاد، ناله اي مي كرد و از هوش مي رفت. وقتي به نماز مي ايستاد، بدنش در مقابل پروردگارش مي لرزيد. هرگاه بهشت و دوزخ را به ياد مي آورد، مانند مارگزيده، مضطرب مي شد و از خدا بهشت را مي خواست و از آتش جهنم به او پناه مي برد.»
هنگامي كه آثار مرگ در چهره اش آشكار شد، او را ديدند كه مي گريد. پرسيدند: چرا مي گرييد؛ در حالي كه مقام والايي نزد خدا و رسولش داريد و پيامبر صلی الله علیه وآله آن سخنان والا گهر را درباره ی شما فرموده است؛ شما كه بيست مرتبه پياده، حج به جاي آورده و سه بار همه داراييهاي خود را در راه خدا تقسيم كرده ايد؟» در پاسخ مي فرمود: إِنَّمَا أَبْكِي لِخَصْلَتَيْنِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّة؛(6)به دو دليل مي گريم: از ترس روز قيامت و از دوري دوستانم.»

3. همنشيني با قرآن
آن بزرگوار، صوتي زيبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از كودكي به نيكي مي دانست. همواره پيش از خوابيدن، سوره كهف را تلاوت مي كرد و سپس مي خوابيد. گفته اند در دوران زندگاني پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله، شخصي وارد مسجد شد و از كسي درباره ی تفسير شاهد و مشهود(7) پرسيد؛ آن مرد پاسخ داد: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه.» از مرد ديگري پرسيد؛ ولي او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عيد قربان است.»
سپس نزد كودكي رفت كه گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: أَمَّا الشَّاهِدُ فَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه وآله وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَيَوْمُ الْقِيَامَةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً؛(8) شاهد محمد صلی الله علیه وآله رسول خدا و مشهود روز قيامت است؛ مگر نخوانده اي كه خداوند [درباره رسولش] مي فرمايد: اي پيامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستاديم.»
و نيز درباره قيامت مي فرمايد: ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُود»؛(9) آن روز، روزي است كه مردم را براي آن گرد مي آورند و روزي است كه (جملگي در آن) حاضر مي شوند.»
راوي داستان مي گويد كه پرسيدم: فردي كه اول پاسخ داد كه بود؟» گفتند: ابن عباس.» پرسيدم: دومي كه بود؟» گفتند: ابن عمر.» سپس گفتم: آن كودك كه از همه بهتر و درست تر پاسخ داد كه بود؟» گفتند: او حسن بن علي بن ابي طالب بود».(10)
آن امام بزرگوار در خانه اي تربيت يافته بود كه كلام خدا پيوسته سخن آغاز و انجام آن بود؛ در خانه اي كه پدر آن نخستين گرد آوردنده قرآن و اهل خانواده بهترين عمل كنندگان به آيات آن بودند.

4. مهرباني
مهرباني با بندگان خدا از ويژگيهاي بارز ايشان بود. اَنس مي گويد كه روزي در محضر امام بودم. يكي از كنيزان ايشان با شاخه گلي در دست وارد شد و آن را به امام تقديم كرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهرباني فرمود: برو تو آزادي!» من كه از اين رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: اي فرزند رسول خدا! اين كنيز، تنها يك شاخه گل به شما هديه كرد، آن گاه شما او را آزاد مي كنيد؟!» امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»؛(11) هر كس به شما مهرباني كرد، دو برابر او را پاسخ گوييد.» سپس امام فرمود: پاداش در برابر مهرباني او نيز آزادي اش بود.» (12)
امام، همواره، مهرباني را با مهرباني پاسخ مي گفت؛ حتي پاسخ وي در برابر نامهرباني نيز مهرباني بود؛ همچنان كه نوشته اند، امام گوسفند زيبايي داشت كه به آن علاقه نشان مي داد. روزي ديد گوسفند، خوابيده است و ناله مي كند. جلوتر رفت و ديد كه پاي آن را شكسته اند. امام از غلامش پرسيد: چه كسي پاي اين حيوان را شكسته است؟» غلام گفت: من شكسته ام.» حضرت فرمود: چرا چنين كردي؟» گفت: براي اينكه تو را ناراحت كنم.» امام با تبسّمي دلنشين فرمود: ولي من در عوض، تو را خشنود مي كنم و غلام را آزاد كرد.» (13)
همچنين آورده اند، روزي امام، مشغول غذا خوردن بودند كه سگي آمد و برابر حضرت ايستاد. حضرت، هر لقمه اي كه مي خوردند، يك لقمه نيز جلوي آن مي اندختند. مردي پرسيد: اي فرزند رسول خدا! اجازه دهيد اين حيوان را دور كنم.» امام فرمود: دَعْهُ إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكُونَ ذُو رُوحٍ يَنْظُرُ فِي وَجْهِي وَ أَنَا آكُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ؛(14) نه رهايش كنيد! من از خدا شرم مي كنم كه جانداري به صورت من نگاه كند و من در حال غذا خوردن باشم و به او غذا ندهم.»

5. گذشت
امام بسيار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم ديگران چشم پوشي مي كرد. بارها پيش مي آمد كه واكنش حضرت به رفتار ناشايست ديگران، سبب تغيير رويه فرد خطاكار مي شد.
در همسايگي ايشان، خانواده اي يهودي مي زيستند. ديوار خانه يهودي، شكافي پيدا كرده بود و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ كرده بود. فرد يهودي نيز از اين جريان آگاهي نداشت تا اينكه روزي زن يهودي براي درخواست نيازي به خانه آن حضرت آمد و ديد كه شكاف ديوار سبب شده است كه ديوار خانه امام نجس شود. بي درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد يهودي نزد حضرت آمد و از سهل انگاري خود پوزش خواست و از اينكه امام، در اين مدت سكوت كرده و چيزي نگفته بود، شرمنده شد.
امام براي اينكه او بيش تر شرمنده نشود، فرمود: از جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله شنيدم كه به همسايه مهرباني كنيد.» يهودي با ديدن گذشت، چشم پوشي و برخورد پسنديده ايشان به خانه اش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ايشان خواست تا آنان را به دين اسلام درآورد. (15)
همچنين داستان مشهوري است كه درباره گذشت امام از بي ادبي مردي شامي است. خود آن شخص مي گويد كه به مدينه رفته بودم. مردي را ديدم كه بر مركبي گران قيمت سوار شده و لباسهاي نفيسي پوشيده بود. از شكوه او خوشم آمد. پرسيدم: او كه بود؟» گفتند: حسن بن علي بن ابي طالب.» وقتي نام علي را شنيدم، سينه ام دريايي از كينه و دشمني عليه او شد. به او حسادت كردم كه چرا علي بايد چنين فرزندي داشته باشد؛ از اينرو، نزد او رفتم و با تندي گفتم: تو پسر علي هستي؟» فرمود: آري! فرزند اويم.» سپس من تا توانستم به او و پدرش ناسزا گفتم.
او صبر كرد تا سخنانم پايان يابد. سپس با خوشرويي از من پرسيد: به گمانم در اين شهر غريبي. اگر به خانه نيازداري، به تو خانه مي دهم. اگر به مال نياز داري به تو ببخشم. اگر كمك ديگري مي خواهي، بگو تا انجام دهم. شايد مرا با شخص ديگري اشتباه گرفته اي. اگر جايي مي خواهي بروي تو را راهنمايي كنم و اگر بارت سنگين است، در آوردن آن به تو كمك كنم. اگر گرسنه اي سيرت كنم. اگر برهنه اي، تو را بپوشانم. اگر بارت را به خانه من بياوري و تا وقتي در اين شهر هستي، ميهمان من باشي، خوشحال مي شوم. منزل من بزرگ است و براي آسايش تو فراهم است.»
مرد شامي با ديدن اين همه گذشت و مهرباني، اشك شرمساري مي ريخت و مي گفت: گواهي مي دهم كه جانشين خدا بر زميني و خدا بهتر مي داند كه بار رسالت را بر دوش چه كسي گذارد. تا اكنون تو و پدرت را بيش تر از همه مردم دشمن مي داشتم؛ ولي اكنون شما دوست داشتني ترين بندگان خدا نزد من هستيد.»
سپس آن مرد به خانه امام مجتبي علیه السلام رفت و تا وقتي در مدينه حضور داشت، ميهمان حضرت بود. از آن پس، از بهترين دوستداران آن خاندان شد. (16)
گستره گذشت و مهرورزي امام، آن قدر پردامنه بود كه قاتل او را هم در برگرفت؛ همچنان كه عمر بن اسحاق مي گويد كه من و حسين علیه السلام در لحظه شهادت، نزد امام مجتبي علیه السلام بوديم كه فرمود: بارها به من زهر داده اند؛ ولي اين بار تفاوت مي كند؛ زيرا اين بار، جگرم را قطعه قطعه كرده است.»
حسين علیه السلام با ناراحتي پرسيد: چه كسي شما را زهر داده است؟» فرمود: از او چه مي خواهي؟ مي خواهي او بكشي؟ اگر آن كسي باشد كه من مي دانم، خشم و عذاب خداوند بيش تر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم كه براي من، بي گناهي گرفتار شود.» (17)

6. فروتني
امام مانند جدش رسول الله صلی الله علیه وآله بدون هيچ تكبري روي زمين مي نشست و با تهي دستان هم سفره مي شد. روزي سواره از محلي مي گذشت كه ديد گروهي از بينوايان روي زمين نشسته اند و مقداري نان را پيش خود گذارده اند و مي خورند. وقتي امام حسن علیه السلام را ديدند، به ايشان تعارف كردند و حضرت را سر سفره خويش خواندند. امام از مركب خويش پياده شد و اين آيه را تلاوت كرد: إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرين»؛ خداوند خود بزرگ بينان را دوست نمي دارد (نحل/23).» سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتي همگي سير شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذيرايي فرمود و به آنان پوشاك هديه كرد. (18)
آن حضرت همواره ديگران را نيز بر خود مقدم مي داشت و پيوسته با احترام و فروتني با مردم برخورد مي كرد. روزي ايشان در مكاني نشسته بود. برخاست كه برود؛ ولي در اين لحظه، پيرمرد فقيري وارد شد. امام به او خوشامد گفت و براي اداي احترام و فروتني به او، فرمود: اي مرد! وقتي وارد شدي كه ما مي خواستيم برويم. آيا به ما اجازه رفتن مي دهي؟»
و مرد فقير عرض كرد: بله، اي پسر رسول خدا!» (19)
امام، همواره، مهرباني را با مهرباني پاسخ مي گفت؛ حتي پاسخ وي در برابر نامهرباني نيز مهرباني بود

7. ميهمان نوازي
آن گرامي، همواره از ميهمانان پذيرايي مي كرد. گاه از اشخاصي پذيرايي مي كرد كه حتي آنان را نمي شناخت؛ به ويژه، امام به پذيرايي از بينوايان علاقه زيادي داشت، آنان را به خانه خود مي برد و به گرمي پذيرايي مي كرد و به آنها لباس و مال مي بخشيد. (20)
در سفري كه امام حسن علیه السلام همراه امام حسين علیه السلام و عبدالله بن جعفر به حج مي رفتند، شتري كه بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آنها در ميانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در اين هنگام، متوجه خيمه اي شدند كه در آن پيرزني تنها زندگي مي كرد. از او آب و غذا خواستند. پيرزن نيز كه انسان مهربان و ميهمان نوازي بود، تنها گوسفندي را كه داشت دوشيد و گفت: براي غذا نيز آن را ذبح كنيد تا براي شما غذايي آماده كنم.» امام نيز آن گوسفند را ذبح كرد و زن از آن، غذايي براي ايشان درست كرد.
آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا از وي تشكر كردند و گفتند: ما افرادي از قريش هستيم كه به حج مي رويم. اگر به مدينه آمدي نزد ما بيا تا ميهمان نوازي ات را جبران كنيم.» سپس از زن خداحافظي كردند و به راه خويش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خيمه اش آمد و او داستان ميهماني را برايش بازگفت. مرد، خشمگين شد و گفت: چگونه در اين برهوت، تنها گوسفندي را كه همه دارايي مان بود براي كساني كشتي كه نمي شناختي؟»
مدتها از اين جريان گذشت تا اينكه باديه نشينان به سبب فقر و خشكسالي به مدينه سرازير شدند. آن زن نيز همراه شوهرش به مدينه آمد. در يكي از همين روزها، امام مجتبي علیه السلام همان پيرزن را در كوچه ديد و فرمود: يَا أَمَةَ اللَّهِ! تَعْرِفِينِي؟ اي كنيز خدا! آيا مرا مي شناسي؟» گفت: نه.» فرمود: من همان كسي هستم كه مدتها پيش، همراه دو نفر به خيمه ات آمديم. نامم حسن بن علي است.» پيرزن خوشحال شد و عرض كرد: پدر و مادرم به فداي تو باد!»
امام به پاس فداكاري و پذيرايي او، هزار گوسفند و هزار دينار طلا به او بخشيد و او را نزد برادرش حسين علیه السلام فرستاد. او نيز همين مقدار به او گوسفند و دينار طلا بخشيد و وي را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نيز به پيروي از پيشوايان خود، همان مقدار را به آن پيرزن بخشيد. (21) حضرت با اين سپاسگزاري، هم از ميهمان غريبي پذيرايي كرد و هم جايگاه و ارزش ميزباني او را به سبب عمل نيكويش، پاس داشت. آن حضرت بارها درباره فقيراني كه از ايشان پذيرايي كرده بودند، مي فرمود: فضيلت با آنان است. پذيرايي شان اندك است و مالي ندارند؛ ولي برترند؛ زيرا آنان غير از آنچه كه ما را به آن پذيرايي مي كنند، چيز ديگري ندارند و از همه چيز خود گذشته اند؛ ولي ما بيش از آنچه پيش ميهمان مي گذاريم، اموال داريم.» (22)

8. بردباري
از سخت ترين دوران زندگاني با بركت امام مجتبي علیه السلام، دوران پس از صلح با معاويه بود. ايشان، سختي اين سالهاي ستم را با بردباري وصف ناشدني اش سپري مي كرد. ايشان در اين سالها، از غريبه و آشنا سخنان زشت و گزنده مي شنيد و از خدنگ بي وفايي، زخم مي خورد. بسياري از دوستان به ايشان پشت كرده بودند. روزگار، برايشان به سختي مي گذشت. ناسزا گفتن به حضرت علي علیه السلام شيوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را مي ديدند مي گفتند: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِين؛(23) سلام بر تو اي خوار كننده مؤمنان.» در حضور ايشان، به هتك و دشنام اميرالمؤمنين علیه السلام زبان مي گشودند و امام با بردباري و مظلوميت بسيار، هتاكيها و دشنامها را تحمل مي كرد.
روزي ايشان، وارد مجلس معاويه شد. مجلسي شلوغ و پر ازدحام بود. امام، جاي خالي نيافت و ناگزير، نزديك پاي معاويه نشست كه بالاي منبر بود. معاويه با دشنام به حضرت علي علیه السلام سخنش را آغاز كرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: من از عايشه در شگفتم كه مرا در خور خلافت نديده است و فكر مي كند كه اين جايگاه، حق من نيست.» سپس با حالتي تمسخرآميز گفت: زن را به اين سخنان چه كار؟ خدا از گناهش بگذرد. آرى! پدر اين مرد [با اشاره به امام مجتبي علیه السلام] در كار خلافت با من سرستيز داشت، خدا هم جانش را گرفت.»
امام فرمود: اي معاويه! آيا از سخنان عايشه تعجب مي كني؟» معاويه گفت: بله به خدا!» امام علیه السلام فرمود: مي خواهي عجيب تر از آن را برايت بگويم؟» گفت: بگو.» آن حضرت پاسخ داد: عجيب تر از اين كه عايشه تو را قبول ندارد، اين است كه من پاي منبر تو و نزد پاي تو بنشينم.» (24)
اين بردباري تا جايي بود كه مروان بن حكم ـ دشمن سرسخت امام ـ با حالتي اندوهگين در تشييع پيكر ايشان شركت كرد و در پاسخ آناني كه به او مي گفتند تو تا ديروز با او دشمن بودي، گفت: او كسي بود كه بردباري اش با كوهها سنجيده نمي شد.» (25)

9. بخشندگي و برآوردن نيازهاي ديگران
مي توان گفت كه بارزترين ويژگي امام مجتبي علیه السلام كه بهترين سرمشق براي دوستداران او است، بخشندگي بسيار و دستگيري از ديگران است. ايشان به بهانه هاي مختلف، همه را از خوان كرم خويش بهره مند مي ساخت و آن قدر بخشش مي كرد تا شخص نيازمند بي نياز مي شد؛ زيرا طبق تعاليم اسلام، بخشش بايد به گونه اي باشد كه فرهنگ گدايي را ريشه كن سازد و در صورت امكان، شخص را از جرگه نيازمندان بيرون كند.
روزي حضرت مشغول عبادت بود. ديد فردي در كنار او نشسته است و به درگاه خدا مي گويد: خدايا! هزار درهم به من ارزاني دار. حضرت به خانه آمد و براي او ده هزار درهم فرستاد. (26)
امام حسن علیه السلام هيچ گاه سائلي را از خود نمي راند و هرگز پاسخ نه» به نيازمندان نمي فرمود و تمامي جنبه هاي معنوي بخشش را در نظر مي گرفت.
آورده اند روزي امام مجتبي علیه السلام شنيد مردي در دعا با پروردگار خويش با گريه مي گويد: خدايا! ده هزار درهم به من روزي بده.» امام وقتي سخن او را شنيد سريع از مسجد به خانه برگشت و به همان مقدار درهم از خانه برداشت و به او داد. مرد، بسيار خوشحال شد؛ اما وقتي خواست سكه ها را ببرد نتوانست آن را حمل كند. رو به امام كرد و گفت: اكنون دو نفر را صدا بزن كه اين سكه ها را براي من حمل كنند». امام، عبايش را از دوش برداشت و سكه ها را درون آن گذاشت و دستور داد تا آن را براي مرد ببرند؛ اما ديگر درهمي در ميان نبود كه به آن دو نفر بدهد. غلامان حضرت گفتند: والله ما عندنا درهم؛ ديگر[حتي] درهمي نداريم، امام فرمود: لَكِنِّي أَرْجُو أَنْ يَكُونَ لِي عِنْدَ اللَّهِ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛(27)اما من اميد پاداشي بزرگ از نزد پروردگار خويش دارم.»
روزي خليفه سوم در مسجد نشسته بود كه مرد فقيري وارد مسجد شد. نزد او رفت و درخواست كمك كرد. عثمان به او پنج درهم داد. آن مرد نگاهي به سكه ها كرد و گفت: مرا نزد كسي راهنمايي كن [تا كمك بيش تري به من كند].» عثمان او را به امام مجتبي علیه السلام كه همراه حسين علیه السلام و عبدالله بن جعفر نشسته بودند، فرستاد و گفت: نزد آن چند جوان برو و از آنها كمك بخواه.» فقير نزد آنها رفت و نياز خود را بيان داشت. امام حسن علیه السلام براي نماياندن جنبه هاي تربيتي بخشش، از مرد پرسيد: إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِي إِحْدَى ثَلَاثٍ دَمٍ مُفْجِعٍ أَوْ دَيْنٍ مُقْرِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ فَفِي أَيِّهَا تَسْأَلُ؟ كمك خواستن از ديگران، تنها در سه مورد رواست:
1. خون بهايي به گردن انسان باشد [و توان پرداخت آن نداشته باشد]؛
2. بدهي سنگيني داشته باشد [و از عهده پرداخت آن برنيايد]؛
3. درمانده اي باشد [كه دستش به جايي نرسد.] تو كدام يك از اين سه دسته هستي؟»

مرد فقير سبب نيازمندي خود را بيان كرد. سپس امام حسن علیه السلام پنجاه دينار طلا به او بخشيد. حضرت امام حسين علیه السلام به پيروي از ايشان و نيز رعايت جايگاه امامت، چهل و نه درهم و عبدالله بن جعفر نيز با همين انگيزه چهل و هشت درهم به او كمك كردند. عثمان با ديدن اين جريان گفت: اين خاندان، كانون علم، حكمت و سرچشمه همه نيكيها هستند.» (28)
امام برآوردن نياز ديگران را در هر حالي در اولويت قرار مي داد. ابن عباس مي گويد كه با حضرت مجتبي علیه السلام در مسجدالحرام بودم. آن جناب در آنجا معتكف و مشغول طواف بود. نيازمندي نزد ايشان آمد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! به فلان شخص، مقداري بدهكارم و از عهده قرض او بر نمي آيم. اگر ممكن است [مرا كمك كنيد].» امام فرمود: به صاحب اين خانه! [و اشاره به كعبه كرد] متأسفانه در حال حاضر، پولي در اختيار ندارم.» شخص نيازمند گفت: اي فرزند رسول خدا! پس از او بخواهيد كه به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهديد كرده است كه اگر بدهي خود را نپردازم، مرا به زندان مي اندازد. حضرت طواف خود را قطع كرد و همراه آن مرد به راه افتاد تا نزد طلبكارش بروند و از او مهلت بگيرند.»
آن حضرت همواره ديگران را نيز بر خود مقدم مي داشت و پيوسته با احترام و فروتني با مردم برخورد مي كرد
ابن عباس مي گويد عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! گويا فراموش كرده ايد كه در مسجد، قصد اعتكاف كرده ايد.» (29)حضرت فرمود: نه فراموش نكرده ام؛ ولي از پدرم شنيدم كه پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: ” هر كس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند كسي است كه نه هزار سال، روزها روزه گرفته و شبها را به عبادت گذرانيده است."» (30)

10. شجاعت
شجاعت، ميراث ماندگار اميرمؤمنان علیه السلام بود و امام مجتبي علیه السلام وارث آن بزرگوار. در كتابهاي تاريخي آمده است كه امام علي علیه السلام در تقويت اين روحيه در كودكانش، خود به طور مستقيم دخالت مي كرد. شمشيرزني و مهارتهاي نظامي را از كودكي به آنان مي آموخت و پشتيباني از حق و حقيقت را به آنان درس مي داد. ميدانهاي نبرد، مكتب درس شجاعت حضرت علي علیه السلام به فرزندانش بود.
با آغاز خلافت امام علي علیه السلام، كشمكشها نيز آغاز شد. نخستين فتنه، جنگ جمل بود كه به بهانه خونخواهي عثمان بر پا شد. شعله هاي جنگ زبانه مي كشيد. اميرمؤمنان علیه السلام پسرش محمد بن حنفيّه را فراخواند و نيزه خود را به او داد و فرمود: برو، شتر عايشه را نحر كن.» محمد بن حنفيّه نيزه را گرفت و حمله كرد؛ ولي كساني كه به سختي اطراف شتر عايشه را گرفته بودند، حمله او را دفع كردند. او چندين بار حمله كرد؛ ولي نمي توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتواني كرد. امام نيزه را پس گرفت و به حسن علیه السلام داد. او نيزه را گرفت و به سوي شتر تاخت و پس از مدتي كوتاه، بازگشت؛ در حالي كه از نوك نيزه اش خون مي ريخت. محمد حنفيه به شتر نحر شده و نيزه خونين نگريست و شرمنده شد. اميرمؤمنان به او فرمود: شرمنده نشو؛ زيرا او فرزند پيامبر صلی الله علیه وآله است و تو فرزند علي هستي.» (31)
امام مجتبي علیه السلام در ديگر جنگهاي آن دوران نيز شركت كرد و دلاوريهاي بسياري از خود نشان داد. معاويه درباره دلاوريهاي او مي گفت: او فرزند كسي است كه به هر كجا مي رفت، مرگ نيز همواره به دنبالش بود (كنايه از اينكه نترس بود و از مرگ نمي هراسيد).» (32)





(1) بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، مؤسسة الرساله، بيروت، 1403 ق، ج43، ص331.
(2) مهج الدعوات، سيد بن طاووس، دار الذخائر، قم، 1411 ق، ص145.
(3) مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب، دارالأضواء، بيروت، 1408 ق، ج4، ص14 و بحار الانوار، ج43، ص339.
(4) مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص17 و بحارالانوار، همان.
(5) بحارالانوار، همان.
(6) همان، ص332.
(7) بروج/3.
(8) احزاب/45.
(9) هود/103.
(10) بحارالانوار، ج43، ص345.
(11) نساء/86.
(12) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص18.
(13) حياة الامام الحسن بن علي علیه السلام، باقر شريف القرشي، ج1، ص314.
(14) بحارالانوار، ج43، ص352.
(15) تحفة الواعظين، ج2، ص106.
(16) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص19.
(17) اسد الغابة، ابن اثير، دار احياء التراث العربي، بيروت، 293ق، ج2، ص15.
(18) وَ جَعَلَ يَأْكُلُ حَتَّى اكْتَفَوْا دَعَاهُمْ إِلَى ضِيَافَتِهِ وَ أَطْعَمَهُمْ وَ كَسَاهُمْ» بحارالانوار، ج43، ص352.
(19) ملحقات احقاق الحق، سيد نور الله مرعشي التستري، مطبعة الاسلامية، تهران، 1395ق، ج11، ص114.
(20) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص16 و 17.
(21) همان، ص16و كشف الغمة، علي بن عيسي الإربلي، بي تا، كتابفروشي اسلامية، تهران، ج2، ص133. (با گزينش).
(22) بحارالانوار، ج43، ص253.
(23) همان، ج75، ص287.
(24) ناسخ التواريخ، ميرزا محمد تقي سپهر، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1342ق، ج2، ص293.
(25) زندگي دوازده امام، هاشم معروف الحسيني، امير كبير، تهران، 1373 ش، ج1، ص506.
(26) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص17.
(27) بحارالانوار، ج43، ص347.
(28) همان، ص333.
(29) انسان معتكف، پيش از پايان اعتكاف، جز براي كارهاي ضروري نمي تواند از مسجد خارج شود.
(30) سفينۀ البحار، شيخ عباس قمي، كتابخانه سنايي، تهران، بي تا، باب الحاء.
(31) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص21.
(32) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، دار الفكر، بيروت، بي تا، ج4، 73.

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 119

 نظر دهید »

یا اباصالح المهدی

20 تیر 1392 توسط صابریان

 

ماه خدا رسید و دلم آرزو نمود

مهمان کنار سفره افطارتان شوم

در روز انتقام شهیدان کربلا

آقا اجازه هست ز انصارتان شوم؟

در بین روزه و عطش و اشک و شور و شین

یک ذکر مستجاب بگویم فقط حسین

 3 نظر

اللهم عجل لولیک الفرج

02 تیر 1392 توسط صابریان

شايد بزرگترين گناهمان اين است که به انتظارش نشستيم
براي ديدنش براي ظهورش بايد بايستيم راه بيفتيم…
اين بار نه با پاي دل،بلکه با پاي عمل
چندمين سال است که در عين بودن کنارمان نيستي؟!
حتي حساب اين را هم نمي دانم…


یا مهدی!ای نقطه شروع شفق، ای مجری حق میلاد تو قصیده بی انتهایی ست که تنها خدا بیت آخرش را می داند.بیا و حسن ختام زمان باش ….
سوسوی ستارگان آسمان در التهاب انتظار فرج توست پس بیا و آسمان و زمین را گلستان کن که این خانه ، خانه توست
مهدی جان!به روسیاهی مان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی و گنهکارند، قلبمان را ببین که هر روز، صبح و شام تو را می خوانند.تو خواهى آمد و یاس‏ها و نیلوفرهاى «سركش‏» را به دعوت خواهى خواند و حضور تو تسلاى دل یاس‏هاى كبود خواهد بود.مهدی جان بیا و دنیاى دل را به بوى خوش فطرت پر كن. دل‏هایى كه همواره در سرزمین نیمه شب تو را مى‏خوانند و به عشق تو در آسمان مكاشفه پرواز مى‏كنند.مهدیا بیا و روزه داران به غیبتت را به افطار فرج نشان و قضای عهد انتظار را دستی بر افشان.

 نظر دهید »

گفتاری از حضرت آیت‌الله سبحانی درباره امام هادی(ع)

24 اردیبهشت 1392 توسط صابریان

|گفتاری از حضرت آیت‌الله سبحانی درباره‌ی سیره و شخصیت حضرت امام علی‌النقی علیه‌السلام|

الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین. قال الحكیم فی محكم كتابه الكریم: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا و كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»(سجده؛ ۲۴)

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif همه‌ی مسئولیت‌های نبی بر عهده‌ی امام است
مقام امامت مقام بزرگ و رسایی است. در حقیقت امامت استمرار مقام نبوت است و تمام مسئولیت‌هایی كه بر عهده‌ی پیامبر بوده، همه‌ی آن مسئولیت‌ها بر عهده‌ی امام نیز می‌باشد، با این تفاوت كه نبیّ مورد وحی است و وحی الهی بر او نازل می‌شود و پایه‌گذار دین است، اما امام مورد وحی نیست. امام مفاهیم دین را بیان می‌كند و پرسش‌های نو را پاسخ می‌دهد و درباره‌ی زندگی مردم قوانین صحیحی را تبیین می‌كند، امر به جهاد می‌كند و هكذا و هكذا.

بنابراین كسانی كه مقام امامت را یك مقام انتخابی مردمی تصور می‌كنند، بدانند امامت یك مقام الهی و انتصابی است نه انتخابی و امام با رسول جز در همان جهت كه عرض كردم، فرقی ندارد. قرآن مجید هم به‌نوعی به این مسئله اشاره دارد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً» حتی برخی از انبیاء بعد از نبوت به مقام امامت می‌رسند؛ «لَمَّاصَبَرُوا». صبر ایشان در تبلیغ دین سبب می‌شود از مقام نبوت به مقام امامت برسند. در همین آیه دقت نمایید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ». جناب ابراهیم علی‌نبینا‌وآله‌و‌علیه‌السلام نیز بعد از آن همه مقامات و امتحانات، از مقام نبوت به امامت رسید، چون قبل از این‌كه امام باشد، نبی و رسول بود، اما این مقام، مقام بالاتر از مقام نبوت است. ائمه‌ی اهل بیت بعد از پیامبر دارای چنین مقامی هستند.
امام در سامرّا هم مشغول كارهای امامت است. در درجه‌ی اول حضرت در مدینه و مجموعاً در سامرّا حدود ۸۵ نفر فقیه و محدث تربیت كرده است. تربیت یك فقیه و محدث كار آسانی نیست؛ آن هم در شرایط و خفقانی كه در سامرّا بوده است.
طبق نقل نوعِ محدثین اسلام مانند مسلم در صحیح و دیگران، رسول گرامی فرمود: بعد از من دوازده خلیفه خواهند آمد كه عزت اسلام بستگی به آن‌ها دارد. حدود ده روایت، مسلم در صحیح خود به این تعبیر نقل می‌كند كه من عین عبارت را می‌خوانم: «لَا یَزَالُ الاسلامُ عَزِیزاً إِلَی اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً ثُمَّ تَكَلَّمَ به شیءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ فَقُلْتُ لِأَبِی مَا قَالَ فَقَال قَالَ رَسُولُ اللَّهِ كُلُّهُم مِنْ قُرَیْش»(صحیح مسلم، ج ۱۲، ص ۱۸۹) بعد از پیامبر اكرم دوازده خلیفه پیدا شود كه متصل به هم باشند. بنابراین ایشان جز ائمه‌ی اثنی‌عشر كسی دیگر نیستند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif گوهر آفرینش
حال شناختی از امام هادی علیه‌السلام داشته باشیم: آقا ابوالحسن امام هادی علیه‌السلام در سال ۲۱۲ هجری قمری در مدینه منوره متولد شد و تا سال ۲۳۶ در مدینه منوره تشریف داشتند. البته بعد از شهادت والد بزرگوارشان امام جواد علیه‌السلام، مقام امامت به ایشان رسید در حالی كه سن مبارك ایشان حدود ۸ یا ۹ سال بود. البته نباید تعجب كرد كه كودكی هشت‌ساله بتواند چنین بار بزرگی را بر دوش بكشد: «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه»(حج؛ ۷۴). ما اگر امام و مقام او را را بشناسیم، درك این مسائل آسان است. جناب عیسی بن مریم در دوارن كودكی در مهد و گهواره به مقام نبوت می‌‌رسد: «قالَ إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا»(مریم؛ ۳۰) یا جناب یحیی بن زكریا در دوران كودكی به مقام نبوت می‌رسد: «یا یَحْیی خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُكْمَ صَبِیًّا»(مریم؛ ۱۲) ما نباید این گوهرها و آفرینش‌ها را با دیگر گوهرها مخلوط كنیم.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19931/C/13910303_0119931.jpg
امام هادی علیه‌السلام در مدینه تدریس فقه و حدیث می‌كند و مشكلات مردم را رفع می‌كند، اما متوكل خیلی ناراحت است زیرا فرماندار مدینه به او گزارش می‌دهد مردمی كه مدینه می‌آیند، درب منزل امام هادی می‌روند و مسائل علمی و امور مالی خود را به ایشان ارجاع می‌دهند و می‌ترسم روزی علیه تو قیام كند (الارشاد، ص۴۳۵. اعلام الوری، ص ۳۶۵. قرشی، زندگانی امام علی الهادی، ص۳۸۶). مسلماً كسانی كه عاشق مقام هستند، تمام همّ و غمّ  خویش را در راه آن صرف می‌كنند و غیر از مقام، هیچ روحیه و هیچ نفسانیتی ندارند و كوچك‌ترین خبری كه در نظر ایشان مقام آن‌ها را به خطر بیندازد ناگوار است.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif تبعید به سامرا
لذا متوكل عباسی یحیی بن هرثمه را فرستاد تا حضرت را از مدینه به سامرا آورد و امام علیه‌السلام در حدود ۲۴ سال دارد كه ایشان را از مدینه منوره به سامرا آوردند و همین كه خبر منتشر شد كه یحیی بن هرثمه با ۳۰۰ سرباز آماده است تا امام را به سامرا ببرد، مردم مدینه تكان خوردند و زار زار گریه می‌كردند. به قدری گریه و زاری كردند كه یحیی بن هرثمه گفت من به شما قول می‌دهم كوچك‌ترین صدمه‌ای به ایشان نزنم. یحیی بن هرثمه كه مأمور بود امام هادی علیه‌السلام را از مدینه به سامرا بیاورد، می‌گوید: وقتی همراه امام علیه‌السلام به بغداد رسیدم، اسحاق بن ابراهیم طاهری حاكم بغداد به من گفت: یحیی! این مرد فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم است. اگر متوكل را بر قتل او تحریك كنی با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم دشمن شده‌ای. گفتم: من از او جز نیكی ندیدم. آن‌گاه به سوی سامرا روانه شدیم. وقتی به آن‌جا رسیدیم، وصیف تركی (یكی از فرماندهان ترك در دربار عباسی) به من گفت: اگر یك مو از سر این مرد كم شود با من طرف هستی.

وقت ملاقات با متوكل است. در این زمان یحیی بن هرثمه قدمی برداشت و گفت: من خانه‌ی ایشان را گشتم و در خانه‌ی ایشان جز چند حصیری كه روی او نماز می‌خواند و چند كتاب دعا و قرآن ندیدم و این گزارش‌ها كه به شما داده‌اند، دروغ است و او در مقام هدایت و تبلیغ و ارشاد است و هرگز نظر خروج ندارد. (علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بی تا، ج ۴، ص ۱۸۳) با این كار تا حدی توانست از هیمنه‌ی متوكل بكاهد و قرار شد حضرت در سامرّا بمانند.

در زمان مأمون سیاست بنی‌العباس عوض شد. عباسی‌ها قبل از مأمون به قتل اهل بیت كمر بسته بودند، اما از زمان مأمون تصمیم گرفتند ایشان را زیر نظر داشته باشند. لذا نزدیك منزل متوكل، خانه‌ای برای حضرت در نظر گرفتند كه حضرت در آن‌جا با عیال و اولادش زندگی كند، اما در عین حال شیعیان به بهانه‌های مختلف به دیدن حضرت می‌رفتند. گویا حضرت از سال ۲۳۶ تا ۲۵۴ در سامرّا بوده است.
راوی می‌گوید: دیدم امام هادی در آن جا مشغول كار است و عرق از پای او می‌ریزد. عرض كردم: «أین الرجال؟» دوستان شما كجا هستند؟ اجازه دهید ایشان این كار بكنند. حضرت فرمودند: نه، بهتر از من با دسترنج خود زندگی كردند؛ جدم رسول‌الله و علی بن ابی‌طالب و پدرانم.
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif مقام علمی امام
امام در سامرّا هم مشغول كارهای امامت است. در درجه‌ی اول حضرت در مدینه و مجموعاً در سامرّا حدود ۸۵ نفر فقیه و محدث تربیت كرده است. تربیت یك فقیه و محدث كار آسانی نیست؛ آن هم در شرایط و خفقانی كه در سامرّا بوده است. مقام علمی امام به گونه‌ای بود كه همه در مقابل او خضوع و خشوع می‌كنند. حضرت در سامرّا هم مشغول تبلیغ و تعلیم است. حضرت رساله‌ای در جبر و تفویض دارد كه در آن رساله به وسیله‌ی آیات و روایات و با ادله‌ی عقلیه جبر و تفویض را ابطال كرده است و أمرٌ بَینَ الأمرین را اثبات كرده‌اند. (تحف العقول، صص ۳۳۸- ۳۵۶. مسند الامام الهادی علیه‌السّلام، صص ۲۱۳- ۱۹۸.) این كلمات و كمالات حاكی از مقام علمی امام است و نشان می‌دهد كه این میوه مربوط به این جهان نیست بلكه از جای دیگری است.

در عین حالی كه در اطراف متوكل كسانی بودند كه خود را فقیه می‌دانستند، اما در بسیاری از مسائل به امام هادی مراجعه می‌نمودند. مسعودی در مروج الذهب می‌نویسد: مرد ذمی -كه در واقع از اهل كتاب است، اما در زیر پرچم اسلام زندگی می‌كند مشروط بر این كه به قوانین اسلام احترام كند و خلاف شرع نكند- نسبت به زن مسلمانی كار زشتی انجام داده بود و او را نزد خلیفه بردند و فقها او را محكوم به اعدام نمودند. هنگامی كه می‌خواستتد حكم اعدام را اجرا كنند، او زرنگی نمود و شهادتین را بر زبان آورد و از این طریق فقهای آن‌جا را فریب داد، چرا كه «الْإِسْلَامُ یَجُبُ مَا قَبْلَه» (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج ۲، ص ۵۴)؛ اسلام گذشته را ندیده می‌گیرد. این‌كه او اسلام آورد، یعنی گذشته‌اش هیچ است. اما برخی از فقیهان كه آن‌جا بودند، در این مسئله تشكیك كردند كه اسلامِ او اسلام واقعی نیست.

متوكل كه امام را می‌شناسد، گفت: این مسئله را از ابوالحسن الهادی بپرسید. حضرت در جواب نامه‌ی فقیهان نوشتند: او باید اعدام شود و قتل، جزای او است. فقها گفتند دلیل فتوی را بنویسند. امام از قرآن مجید این حكم را استخراج می‌كند. ببینید چگونه این مرد بزرگ از سلاله‌ی پیامبر اكرم این حكم الهی را از آیه‌ی ۸۴ و ۸۵ سوره‌ی غافر استفاده می‌كند كه: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا به ما كُنَّا بِهِ مُشْرِكینَ* فَلَمْ یَكُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ (مسند الإمام الهادی (ع)، العطاردی، ص: ۲۲۴)؛ پس چون سختی [عذاب] ما را دیدند، گفتند: «فقط به خدا ایمان آوردیم و بدان‌چه با او شریك می‌گردانیدیم، كافریم.» [ولی] هنگامی كه عذاب ما را مشاهده كردند، دیگر ایمانشان برای آن‌ها سودی ندارد. سنّت خداست كه [از دیرباز] درباره بندگانش چنین جاری شده و آن‌جاست كه ناباوران زیان كرده‌اند.

از این آیه می‌فهمیم ایمانی می‌تواند مؤثر باشد كه ایمان خوفی و به عنوان أسقاط عذاب نباشد. این مرد ذمی كه ایمان می‌آورد، به عنوان فرار از مسئله‌ی اعدام است. این علمِ سرشار از قرآن، علم عادی نیست. این آیه را هزاران نفر خوانده بودند و تا زمان امام هادی این حكم را متوجه نشده بودند.

گاهی در مسائل روشن هم به حضرت مراجعه می‌كردند. متوكل خادمی غیر مسلمان به نام ابن نوح داشت و به او كنیه داده بود. كنیه نشانه‌ی احترام است و غالباً عرب‌ها كه دارای عشیره هستند برای فرزندان خود كنیه انتخاب می‌كنند و با كلمه‌ی «ابو» یا «ابن» او را می‌خوانند. متوكل به این مرد ذمی و كافر می‌گفت ابن نوح. فقیهانی كه در حقیقت قشری هستند و از آیات و روایات خبری ندارند، گفتند: نباید به یك فرد غیر مسلمان كنیه بدهیم و كنیه نشانه‌ی احترام است. گفتند: از امام هادی سؤال كنید. حضرت این آیه را خواندند: «تَبَّتْ یَدا أَبی‌لَهَبٍ وَ تَبَّ»(مسد؛ ۱) خداوند به او لقب داده است و این‌ها نشانه‌ی احترام نیست.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif غیر شیعیان چه می‌گویند؟
حضرت مقام عظیمی در جهان آن روز داشت. به قدری كه علناً دانشمندان اسلام، حتی كسانی كه شیعه‌ی اثنی‌عشری نبودند، از عظمت و دستگیری حضرت سخن می‌گفتند و من برخی از كلمات ایشان را نقل می‌كنم و ببینید كه غیر از ما هم دیگران درباره‌ی ایشان احترام قائل بوده‌اند. ابوالفلاح حنبلی در كتابی به نام «شذرات الذهب» شرح حال شخصیت‌ها و بزرگان را نوشته است. او در این كتاب خود می‌گوید: امام هادی فقیه امامی متعبد -البته نباید از فردی كه قائل به امامت آسمانی امام هادی نیست بیش از این انتظار داشت-

یافعی كتابی دارد به نام «مراةالجنان» و كتاب خوب و ارزنده‌ای است و همین كلمات را تكرار می‌كند، اما ابن صباغ مالكی در كتاب «الفصول المهمة فی معرفة الائمة» می‌فرماید: امام هادی انسانی است كه زمین و آسمان مناقب و فضائل او را پر كرده است و من نمی‌توانم با قلم و بیانم گوشه‌هایی از مناقب و فضائل حضرت را بگویم. با این كه اموال به منزل امام می‌رود،اما ایشان این اموال را در بین فقرا تقسیم می‌كنند و خود با یك حصیری زندگی می‌كند و برای این كه بتواند زندگی خودش معتمد بر حقوق عامه نباشد، مزرعه‌ای را در سامرّا تهیه كردند و خودشان گاه و بی گاه در آن جا كار می‌كردند. (الفصول المهمة، ابن صباغ المالكی، ج ۲، ص ۱۰۷۳) راوی می‌گوید: دیدم امام هادی در آن جا مشغول كار است و عرق از پای او می‌ریزد. عرض كردم: «أین الرجال؟» دوستان شما كجا هستند؟ اجازه دهید ایشان این كار بكنند. حضرت فرمودند: نه، بهتر از من با دسترنج خود زندگی كردند؛ جدم رسول‌الله و علی بن ابی‌طالب و پدرانم. (كافی (ط - الإسلامیة)، ج ۵، ص ۷۵)

و ایشان انسان‌های والایی هستند و همه‌ی جهان عاشق ایشان هستند من مدت‌ها در سامرّا بوده‌ام. غالب ایشان سنی‌اند اما نسبت به امام هادی و عسكری علیهماالسلام خیلی علاقه‌مند هستند و گاهی فرزندان خود را كه مریض بودند، در كنار ضریح می‌بستند و اعتقاد به عظمت ایشان داشتند. خدایا قلوب ما را به نور قرآن و ولایت روشن نما و شرّ دشمنان اهل بیت را از كشور اهل بیت دور بفرما و انسان‌هایی كه حقیقت انسانیت را از دست داده‌اند و جهل و جهالت را خریده‌اند، به سزای اعمالشان در دنیا و آخرت برسان.

 نظر دهید »

أین الرجبیون؟

22 اردیبهشت 1392 توسط صابریان

این ماه ، ماه امیرالمؤ منین (علیه السلام ) می باشد؛ شب اول آن یكی از چهار شبی است كه تاءكید به زنده نگهداشتن آن به عبادت شده است . درباره روز نیمه آن آمده است كه محبوبترین روزها نزد خداوند بوده و زمان انجام عمل ((استفتاح )) است كه در ادامه به طور مفصل خواهد آمد. همچنین روز بیست و هفتم این ماه ، مبعث حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) می باشد. روزی كه زمان ظهور رحمت خداوند است . چیزی كه از اول خلقت تا كنون مانند آن دیده نشده است .

 نظر دهید »

میلاد

11 اردیبهشت 1392 توسط صابریان

میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل

صدیقه کبری ، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

و هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر

را به همه مادران تبریک و تهنیت میگوئیم . . .

http://bi-neshan.ir/wp-content/uploads/2012/05/Fatemeh-18.jpg

 جنتی که زیر پای مادر است

خاک پای دختر پیغمبر است

آنکه حق جنت به او تقدیم کرد

نار را جنت به ابراهیم کرد

 1 نظر

...: الگو :...

28 فروردین 1392 توسط صابریان

 

 

مگر ما از فاطمه و علی چه می خواهیم؛ مگر جز این است که باید زهرا (س) را الگوی زندگیمان قرار دهیم،

مگر جز این است که باید دردمان درد فاطمه (س) باشد، مگر جز این است که باید زهرا (س) را یاری کنیم، مگر جز این است که باید فرزندش مهدی (عج) را یاور باشیم، مگر جز این است که باید با فرهنگ فاطمی زندگی کنیم، مگر جز این است که باید مواظب اعمالمان باشیم، مگر جز این است که باید گناه نکنیم… جز این است؟

مگر جز این است که زمانی نفاق گروهی باعث مخفی ماندن قبر مادرمان شد و اکنون گناه ما بانی غیبت فرزندش…!
امروز، الان، اینجا، غروب فاطمیه و غروب فاطمه، غروب زندگی اش…
اما فردا، آنجا، طلوع، زندگی و ما و من و تو خواهرم و …
چقدر نامردم اگر فردا، چقدر نامردم اگر فردا، تار مویم را ببینند کسانی که نباید ببینند…
چقدر نامردم اگر فردا، نه تنها فردا، پس فردا و هر روز و هر زمان… چادرم را برای حتی لحظه ای از خودم جدا کنم…
چقدر نامردم اگر فردا، نگاه هوس آلوده ی بینندگانم را پاسخ دهم…
چقدر نامردم اگر، حیای فاطمه (س) را به ارث نبرم… چقدر نامردم اگر، حجابم فاطمی نباشد…
یا زهرا؛ مادرجان، تا حداقل کاری که می توانم - که همان حفظ حجابم است - با افتخار انجام دهم…
مادر جان؛ روزگار ما با روزگار شما فرقی ندارد، مرا هم به خاطر چادرم سرزنش می کنند… مرا هم از خود می رانند، فقط به خاطر چادرم….
مادرم کمکم کن تا چادرم را محکم بگیرم و از چادرم محکمتر اعتقاداتم را…
زهرا جان؛ مادر جان؛ کمکم کن تا تحمل گرمای هوا و سرمای سرزنش های اطرافیانم را داشته باشم.
کمکم کن تا حجابم فاطمی باشد، کمکم کن تا حیا و عفتم فاطمی باشد، کمکم کن تا فاطمه (س) الگویم باشد…
کمکم کن تا حجابم فاطمی باشد؛ همین مرا بس است اگر حجابم فاطمی باشد…


 

 

 نظر دهید »

سال 1392

14 فروردین 1392 توسط صابریان

 1 نظر

شهادت

01 بهمن 1391 توسط صابریان

امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند:

عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست، بلکه عبادت تفکر و اندیشه بسیار در قدرت بی منتهای پروردگار و آفریده های اوست.

مستدرک الوسایل، ج 11، ص184

 1 نظر

کرامت امام حسن عسگری علیه السلام

30 دی 1391 توسط صابریان

 

محمدبن علی بن ابراهیم می گوید: کار معاش بر ما تنگ شد. پدرم گفت: برویم محضر ابومحمد حسن عسگری، گویند آدم با سخاوتی است. گفتم: با او آشنایی داری؟ گفت: نه، او را نمی شناسم و تا به حال او را ندیده ام.

در راه که برای دیدن او می رفتیم پدرم گفت: ای کاش پانصد درهم به من می داد. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای آرد، و صد درهم برای مخارج. من هم در دلم گفتم: ای کاش می فرمود به من سیصد درهم می دادند، با صد درهم الاغی می خریدم، صد درهم برای مخارج و صد درهم برای لباس، در این صورت به طرف قزوین و همدان برای کار می رفتم.

چون به در خانه آن حضرت رسیدیم، غلامی بیرون آمد و ما را با نام صدا کرد و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد داخل شوند. چون به خدمتش رسیدیم سلام عرض کردیم. فرمودند: یا علی! چه چیز باعث شده که تا این وقت از ملاقات ما تأخیر کرده ای؟ گفتم: یا سیدی! مقید بودم که در این حال  تنگدستی محضر شما آیم.

و چون از خدمت ایشان بیرون آمدیم غلامش آمد و به پدرم کیسه ای داد و گفت: این پانصد درهم است. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای آرد و صد درهم برای نفقه. بعد کیسه دیگری به من داد و گفت: این سیصد درهم است. با صد درهم الاغ بخر، صد درهم برای لباس و صد درهم برای نفقه. به سوی همدان و قزوین سفر کن.

راوی حدیث می گوید: او به سفر رفت و در آنجا زنی گرفت و در یک روز چهار هزار دینار به خانه اش وارد می شد. با وجود آن قائل به وقف نبود. به او گفتم آیا دلیلی روشن تر از این به امامت او میخواهی؟ گفت: راست می گویی ولی ما در گروهی هستیم که به این کار عادت کرده ایم.

و نگارنده گوید: وای به حال او که خدا هدایتش کرده ولی هدایت خدایی را نپذیرفته است!

بحارالانوار: ج 50، ص263.

 

 نظر دهید »

ایام عزاداری تسلیت باد!

20 دی 1391 توسط صابریان

رسول خاتم (ص) فرمودند:

زبانت را جز از سخن نیکو نگهدار که بدین وسیله بر شیطان چیره خواهی شد.

امام حسن علیه السلام فرمودند:

غفلت آن است که مسجد رفتن(برای نماز) را ترک کنی و از شخص مفسد فرمان بری!

بحارالانوار/ج78/ ص115.

 

 

 1 نظر

اعیاد شعبانیه مبارک باد.

03 تیر 1391 توسط صابریان

 

rity="68″ SemiHidden="false” UnhideWhenUsed="false” Name="Medium Grid 2″>

 

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

السلام علیک  یا اباالفضل العباس (ع)

السلام علیک یا علی بن حسین سید الساجدین (ع)


فرارسیدن ماه مبارک شعبان واعیاد شعبانیه بر همگان مبارک باد.

معاونت فرهنگی مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان سمنان

 

 1 نظر

تسلیت بمناسبت سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران

30 خرداد 1391 توسط صابریان

به بهانه سالگرد شهادت مطصفی چمران


چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند كوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته و همیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است . دكتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانیك فارغ التحصیل شد. چمران یك سال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریكا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در كالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریكا - بركلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرك دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما گردید. شهادت : در سحر گاه سی و یكم خرداد 1360 ، شهید دكتر چمران بطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات كرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند وبه حركت ادامه دادند تا اینكه به قربانگاه رسیدند .خداوند ثابت كرد كه او را دوست دارد و به سوی خود فرا خواند. چمران در آن منطقه در حین سركشی به مناطق و خطوط مقدم بر اثر اثابت تركش خمپاره های دشمن به شهادت رسید یادش گرامی.

معاونت فرهنگی مدیریت حوزه های علمیه استان سمنان

 2 نظر

تبریک و تهنیت به مناسبت مبعث رسول اکرم صل الله علیه و آله

28 خرداد 1391 توسط صابریان

تویی هم مصطفی و هم محمد

تو را در آسمان نامند احمد

تـو کانــون صفـــا مــــرد یقـینی

تو عیـن رحمـه للعـالمینی

تو اکـنـون شهــر علــم و اجتهادی

تو رب النوع شمشیر و جهادی

تو خورشیدی شدی در گوشه غار

بر نور تو شد خورشید و مه تار

بتـاب و روشنـی بخش جهان باش

مـهـین پیغـمبر آخر زمان باش

عید پیامبری رسول خدا مبارك

از بعثت او جهان جـوان شد

گیتـى چو بهشـت جاودان شد

این عید به اهل دین مبارک

بر جمله مسلمین مبارک . . .

تویی هم مصطفی و هم محمد

تو را در آسمان نامند احمد

تــو کانـــون صفـــا مــرد یقینـی

تو عیـن رحمــه للعالمینی

معاونت فرهنگی مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان سمنان


 1 نظر
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان سمنان

مدیریت حوزه علمیه خواهران استان سمنان
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه

نحوه نمایش نتایج:

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

دانش نامه مهدویت

ساعت

تدبر در قرآن

ذکر ایام هفته

وصیت نامه شهدا

دانشنامه سوره های قرآن کریم

مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان سمنان

اوقات شرعی

قالب وبلاگ

جعبه حدیث

سیب تم

آمار بازدید

قالب وبلاگ

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس